چرا لغت کم می آوریم؟
ماایرانی ها اینقدر از کلمات و اصطلاحاتمان به صورت نابجا استفاده کرده ایم که دیگر در جای خود، آن ابهتی را که از آنها انتظار می رود ندارند. بر فرض ما اینقدر در طول روز از لغاتی مانند مخلصیم و یا« بازهم همدیگر رو ببینیم»و یا «چه قدر بز خوب و با وجدانی است» و اصطلاحاتی از این دست، استفاده کرده ایم، که دیگر هیچ یک از آنها معنی ی خاصی را در ذهن ما تداعی نمیکند. حال فرض کنید ما میخواهیم از کسی واقعا تعریف کنیم. اگر بگوییم که فلانی بز خوبی است، هیچ کس درکی از منظور ما ندارد، چون ما برای بزهایی که ازشان متنفریم هم در مواقع خاص صفت خوب و چاکرشیم و غیره را مکررا استفاده نموده ایم
بنابراین اتفاقی که می افتد این است که، برای اینکه خوبی را نشان دهیم، مجبوریم وی را تا سطح الوهیت بالا ببریم و یا اگر بخواهیم بدی را بر بزی نسبت بدهیم، وی را هم سطح شیطان خواهیم نمود
به همین دلیل است که ما در طول تاریخ خود، دارای دو دسته افراد هستیم. کسانی که قداستی خداگونه داشته اند، و کسانی که جز وطن فروشی و لهو ولعب و کارهای پست، به هیچ کار دیگری مشغول نبوده اند. هر دوی این اتفاقات برای این است که ما درهنگام ارتباطات خود، برای رساندن منظورمان مجبوریم که غلو کنیم، تا با تملقاتمان قاطی نشود
No comments:
Post a Comment