Saturday, April 14, 2007

کدام مرورگر وب

در این چند وقته بحث انتخاب مرورگر وب بسیار بالا گرفته، برای همین تصمیم گرفتم که مقایسه خودم رو از مرورگرهای اینترنت اکسپلورر، فایرفاکس و اپرا که براثر استفاده خودم بدست آمده روی این بلاگ بگذارم تا شاید به درد کسی که این پست رو میخونه ، بخوره

1. اینترنت اکسپلورر: مزایا : روی سیستم عامل ویندوز موجود است و احتیاجی به نصب هیچ برنامه ای ندارید. اکثر سایتها فقط توسط این مرورگر تست شده و برای همین احتمالا در هنگام چرخ زدن توی وب، مشکلی در رویت سایتها ندارید
معایب: به علت گستردگی استفاده، بسیاری از باگها و سوراخهایش شناخته شده است وبنابراین باید در هنگام استفاده از آن بسیار محتاط باشید
نکات دیگر: اینترنت اکسپلورر ورژن آخر(ورژن 7)، با یکی از کنترل پانل هاستهای من مشکل داشته است
2. فایرفاکس: مزایا: سرعت بالا در هنگام دیدن صفحات وب در اینترنت. دم دست بودن امکانات و اینکه از اینترنت اکسپلورر امنتر است چون کمتر مورد استفاده قرار میگیرد. پلاگین های زیادی داره که میتونید روش نصب کنید و به قابلیتهاش اضافه کنید.
معایب: نمی دونم چرا بعضی وقتها هنگام دانلود عکس، وقتی به اواسط عکس میرسه، بی خیال قضیه میشه. یکسری سوراخ توش پیدا شده و میشه، برای همین همیشه باید بروز رسانیش کنید.

3. اپرا: مزایا: این مرورگر سرعت اتصال شما رو به صورت لحظه به لحظه نمایش میده . درهنگام دانلود کردن امکانات پاز و رزوم رو میده و همچنین بسیار سریع دانلود میکنه. به علت کمتر شناخته شدن، بسیار امنه. دارای امکانات ویژه ایست از جمله اینکه میتونه به ایمیلهای شما از طریق پاپ تری وصل شه و همچنین نیوزفید و آرس س فید داره. در ضمن میتونید پلاگین هم براش نصب کنید.
معایب: در هنگام مشاهده صفحات بعضی وقتها کند میشه. توی مدیریت حافظه کمی مشکل داره، وقتی که شما صفحات زیادی رو باز کنید قاط میزنه، در ضمن وقتی که یک صفحه رو توی یک تب دیدید و سپس صفحه رو بستید، هیچوفت حافظه رو خالی نمیکنه

نکته خاص: این مرورگر هم مانند اینترنت اکسپلورر با یکی از کنترل پانلهای هاست من مشکل داشت

Saturday, April 7, 2007

درد دل

الان ساعت سه و نیم صبحه، مثلا الان باید خواب باشم که ساعت هشت صبح برم دانشگاه تا کارهام رو تموم کنم. ولی سردرد شدیدی دارم. از زیر فکم تا بالای چشمام درد میکنه. نسبت به هیچ چیزی احساس خوشبختی نمیکنم. دارم از خشم و نفرت میمیرم. میخوام یکی رو تیکه تیکه کنم. هیچ حس خوبی نیست. احساس انگل بودن هم دارم. فکرش رو بکن اگه تو یه انگل عصبانی بودی چی کار میکردی؟ میرفتی خارج؟ منم تو همین فکرم. خب آدم بعضی وقتها باید قبول کنه، ولی با این حال میتونه قبول کنه و عصبانی باشه، نه؟ نمیتونم هیچی رو گوش کنم. فعلا میخوام فرار کنم. از خودم فرار کنم. برم یه جایی که نباشم. برم یه جایی که هیچ فکری نباشه. الان حوصله ی هیچ کی رو ندارم، نمیدونم چه جوری باید چهارساعت دیگه برم دانشگاه و با مسئولینش سروکله بزنم. (نگران نشو، مجبورم، به هر حال اون مسئوله هم الان وضعش از من بهتر نیست، فقط فرقمون اینه که اون خوابیده ولی من بیدارم). م

بی خدایی

قبلا، اکثر بزهای دنیا دارای خدا بودند. ولی الان خیلی از بزها میگویند دیگر خدا ندارند
میدونی چرا؟ چون قبلاها همه ی بزها وجود خدا رو مثل خودشون میدونستن. ولی الان بزها زرنگتر شدن. اونها خصلتی را در خدا کشف کردن که خیلی استفاده داره
میدونی اون خصلت چیه؟ نه، پس تو هم حتما خدا رو همینطوری قبول داری
ولی اونهایی که میگن ما خدا رو قبول نداریم، خیلی هم قبولش دارن. فقط نمی خوان به خدا رو بدن، چون پررو میشه
آخه خدا یک خصلت داره که باید به اسمهاش اضافه کنیم
اون خصلت اینه که : خوار هوادارهاشو سرویس میکنه ولی با حیوونهایی که تحویلش نمیگرن مهربونی میکنه تا به سمتش جلب بشن. یکی دوهزارسالی طول کشید تا اکثر بزها این رو بفهمن. حالا همه ی بزهایی که تو دلشون خدارو قبول دارن هم برای من آدم شدن و میگن ما خیلی آره. تا شاید خدا به اونها هم لطفی بکنه، یک نیست که بگه بابا جون این خبرا هم نیست
من خودم قول میدم که باتمامی شما که من رو قبول دارید مهربون باشم و تمام کسانی که من رو قبول ندارن را سرویس کنم. جون؟ چی؟ آها راست میگی اینجا من بزغالم. پس بذار برم یه وبلاگ بزنم که توش من خدا باشم، اونوقت بهت نشون میدم

Tuesday, April 3, 2007

آن علف

ما همیشه به همدیگر درباره ی نتایج تلاش و کوشش موعظه میکنیم و میگوییم که هرکس هرکاری را میتواند انجام دهد. حال اگر کسی توانایی کاری را نداشت و پس از تلاش باز هم نتوانست آن کار را انجام دهد چه؟
خب، اگر پس از تلاش، نتوانست آن کار را انجام دهد، آیا میتوانیم به او بگوییم که تو بدرد این کار نمیخوری؟
اگر بتوانیم این را به او بگوییم، پس صحبت اولمان درباره ی تلاش، همگی کشک بود؟
خب در اینجا ما میتوانیم به طرف مورد نظر بگوییم که تلاش و کوشش در جایی بدرد میخورد که امیدی به انجام کار در شخص وجود داشته باشد
میدانید پس از این جمله چه اتقاقی می افتد؟ سه حالت دارد
1.یا او قلدر است و زورش به شما میرسد. در این صورت هفته بعد من در بیمارستان به ملاقاتتان می آیم
2. یا طرف خونسردی خود را حفظ میکند و فقط دیگر با شما صحبت نمیکند
3. یا اینکه طرف میگوید یکی به ..س شعر گویان دنیا اضافه شده، دراین صورت شما میتوانید در انجمنی که من درحال تاسیسش هستم، نایب رییس شوید
به خودتان بنازید، شما یا کتک خورید یا نایب رییس یا هیچکاره

Sunday, March 25, 2007

روش

برای تولید نرم افزار یک روش تلفیقی باحال ساختم، که فکر میکنم بهتر جواب میده
اول از همه برای یک سیستمی که کامپوننت گراست، پیشنهاد میکننم که افرادی که در کامپوننتهای متفاوتی کار میکنند با هم هیچ جلسه ی طولانی نداشته باشند
چرا؟ چون وقتی ما جلسه می ذاریم که
1. میخواهیم یک ترکمونی رو توجیح کنیم. ولی در نرم افزار هیچ ترکمونی قابل قبول نیست چون قضیه ی خشت اول معمارست
2.میخواهیم یک قضیه ی پیچیده ای رو در استفاده از کامپوننت توضیح دهیم، که برای بحث در این رابطه می تونید به پست قبلی من بروید
3. میخواهیم از نحوه ی عملکرد درونی کامپوننتمون تعریف کنیم که این هم به گروه های دیگه مربوط نیست. وگرنه شما روی کامپوننتهای مجزا کار نمیکنید
حال با این توضیحات پس فقط افرادی که در روی یک کامپوننت کار میکنند، میتوانند با هم صحبت کنند. در اینجا میتوان مشاهده نمود که در درون کامپوننتها ممکن است که این سه اشکال طرح شده، بوقوع بپیوندد. ولی لااقل در اینترفیس کاریشان این سه اشکال وجود ندارد. واین خودش خیلی خوب است. حال اگر افراد درون کامپوننت های بزرگتر بتوانند تیم خود را به گروهای کامپوننتی کوچکتر تقسیم کنند و اینکار را طوری ادامه بدهند که هر کامپوننت را 2 تا 3 نفر پیاده سازی کنند دیگر مشکلی از نظر پیچیدگی نخواهیم داشت. در اینجا فقط یک مشکل دیگر پیش می آید. میدانید چیست؟ این موضوع پست بعدی من است.

Saturday, March 24, 2007

انواع برنامه نویس

به نظر من چهار نوع برنامه نویس وجود داره
۱. پر دانش، ساده‌نگر
۲. پر دانش ، پیچیده‌نگر
۳. کم دانش، ساده‌نگر
۴. کم دانش، پیچیده‌نگر
حال هر کدام از این گروه‌ها به درد چه کاری می‌خورد؟
گروه اول بهترین گروه هستند و باید بالاترین سطح فنی در یک شرکت را دارا باشند
گروه سوم هم باید جزء برنامه نویسان ساده باشند و زیر دست افراد گروه یک کار کنند. این گروه در هنگام کار با گروه اول احساس می‌کنند که چقدر خوب است که این‌ها هم مانند گروه اول هستند و تمام مسایل را درک می‌کنند. ولی شما بدانید که تفاوت گروه سوم و اول از زمین تا ثریاست و گروه سوم بدرد خرکاری می‌خورد
گروه چهارم رو هم باید بفرستید که سبزی‌فروشی کنند
نه، نترسید گروه دوم رو یادم نرفته. اگه می‌خواهید به همه بگویید که داری خفن‌ترین گروه کاری بودید ولی به علت کج بودن زمین، پروژه‌ی شما شکست خورده، حتما از گروه دوم استفاده کنید.


Saturday, March 3, 2007

مسئله‌ی مهم

مهم این نیست که تو در چه موقعیتی قرار داری. نمیدونم منظورم رو می‌فهمی یا نه. منظورم تنها موقعیت اجتماعی نیست. منظورم هر نوع موقعیتی ست. کاری، فکری، جسمی، روحی و هر نوع موقعیت دیگری ست
بله، اصلا اهمیت نداره که چه موقعیتی داری. بالا یا پایین اهمیت نداره. این مسئله به این معنی هم نیست که بین یک موقعیت بالا و پایین فرقی نیست و وضعیت‌های مختلف به صورت افقی قرار می‌گیرند و نه عمودی
اتفاقا بین موقعیت‌های بالا و پایین، خیلی تفاوت وجود داره
مهم این نیست که تو در چه موقعیتی قرار داری. بلکه این اهمیت داره که از موقعیتی که داری آگاه باشی و بتوانی آن را دوباره خلق کنی. برفرض،در کار، اگر شانسی مدیرهم بشوی فایده‌ای نداره. مهم اینه که تو اول باید خودت مدیر شوی تا مدیرت کنند.در آنجاست که تو به خودت تحقق بخشیده‌ای. نکته‌ی دیگه اینه که هیچگاه فراموش نکنی که هرکس دیگری هم می‌تواند درجایگاه تو قرار بگیرد، همه به یک صورت آفریده شده‌اند