Friday, February 16, 2007

سر به راه

بز پیر به سه بزغاله ی جوان رسید و گفت: آی کوچولوها برید برای من چایی بیارید
از سه بزغاله، تنها یکی رفت و برای او چایی آورد. دو بزغاله ی دیگر حاضر نشدند تن به این یوغ بردگی بدهند
بز پیر و نیرومند گفت: آی بزغاله های کوچولو حالا بروید و درس بخوانید تا در آینده سعادتمند شوید
همان بزغاله ی قبلی رفت و درس خواند. دو بزغاله ی دیگر حاضر نشدند تن به این یوغ هم بدهند
بز پیر و عصبانی به دو بزغاله ی دیگر که به سن جوانی رسیده اند، گفت: ای لندهورها برید و برای من علف تازه بیاورید
همان بزغاله ی عالم ما، رفت و برای بز پیر بدنبال علف گشت ولی دو بزغاله ی دیگر هیچ کاری را یاد نگرفته بودند
دو بز لندهور حمله کردند و بز پیر را کشتند و برجای او تکیه زدند
حال، بزغاله ی دانشمند و عالم و کاری ی ما، چگونه به دو بز خدمت کند؟

1 comment:

Anonymous said...

dIiVOoneeeeeeeeeeeeeeeeeee.to fogholaaDeieeeeeeee...mifahmi ya na?